محتوای مقاله ی راهنمای یک فرد موفق برای غلبه بر تنبلی
جهت مطالعه این مقاله نیاز به 9 دقیقه دارید

آیا روزهایی را تجربه کرده‌اید که برای هیچ کاری انگیزه ندارید؟ من هم تجربه کرده‌ام.

اما آیا روزهای پر از ریتمی هم داشته‌اید که در آن‌ها کارهای بسیار خوبی انجام داده باشید؟

[lwptoc]

این راهنما برای دو گروه از افراد است:

  1. آن‌ها که خودشان را “افراد تنبل” معرفی می‌کنند و می‌خواهند بر این تنبلی غلبه کنند
  2. آن‌هایی که خودشان را فوق موفق می‌دانند و تنبل‌ها را قضاوت می‌کنند.

برای هر فرد متعهد به رشد شخصی و خود فرمایی، تنبلی مثل دشمن کشنده‌ای است که باید با آن مبارزه کرد.

آیا تنبلی نوعی بیماری است که گاهی اوقات بر ما تأثیر می‌گذارد؟ اگر چنین است، چگونه می‌تواند بر آن غلبه کرد؟

می‌رویم سراغ اصل قضیه

با فرد موفق آشنا شوید

آیا در اکثر اوقات پر مشغله هستید؟

اگر یک فرد موفق باشید در اوقاتی که کار نمی‌کنید یا کار مؤثری انجام نمی‌دهید احساس اضطراب و گناه خواهید داشت. من اغلب اوقات با این تنش در جدالم.

اگر صاحب فرزند هستید، آن‌ها چقدر اوقات بدون فعالیت دارند؟

این روزها اکثر بچه‌ها مثل مدیران اجرایی شرکت‌ها برنامه دارند که با کلاس‌های پیاپی و فعالیت‌های فوق برنامه‌ پر شده است.

کودکان در طول روز به قدری خودشان را خسته می‌کنند که باید در انتهای روز درست مثل والدین‌شان جلوی تلویزیون دراز کشیده و استراحت کنند. فرهنگ ما درباره‌ی موفقیت دچار یک سوگیری شده است. تجارت و بهره‌وری تبدیل به نشانه‌های موفقیت شده‌اند.

اما چه چیزی مانع از شکوفایی و موفقیت می‌شود؟

با شخص تنبل ملاقات کنید

تنبلی قاتل افراد موفق است. در مسیحیت یکی از هفت گناه کبیره است و به آن کاهلی می‌گویند. کاهلی به معنای شکست در انجام کارهایی است که وظیفه‌ی فرد می‌باشد. در صورت شکست در انجام وظایف برخی آن را شیطانی می‌بینند.

فرد موفق یکی از اعضای مقبول جامعه‌ی ماست؛ فرد تنبل این گونه است.

و وقتی یک فرد یا گروه از آگاهی دوری می‌کند به سایه می‌رود. تا وقتی شخص تنبل دشمن ما باقی بماند، همواره در کمین ما خواهد بود.

افراد موفق و تنبل

پس مسئله اینجاست: ما باور داریم که بین موفق و تنبل بودن انتخاب می‌کنیم. در فرهنگ غالب رسیدن به اهداف به معنای موفقیت است. کسی که تنبل باشد یعنی بازنده می‌باشد. ما نمی‌خواهیم بازنده باشیم. ما هم مثل افراد موفق طالب برد هستیم.

ما نمی‌خواهیم بازنده باشیم. مثل افراد موفق طالب بردیم. اما این تقسیم‌بندی بین بازندگان و برندگان – افراد موفق و تنبل – توهمی ناشی چشم‌پوشی است.

واقعیت این است که ما می‌توانیم هم تنبل و هم موفق باشیم، همانطور که شاید هیچ از آن‌ها هم نباشیم. این طور نیست که الزاماً یکی از آن‌ها باشیم. بعضی‌ها در جمع ما خودشان را افراد موفقی (فوق موفقی) می‌بینند که بخش تنبل وجودشان را به سایه برده‌اند. بقیه‌ی مردم خودشان را تنبل پنداشته و بخش فعال و موفق خود را سرکوب می‌کنند. درون ما دو فرد، یکی موفق و دیگری تنبل زندگی می‌کنند. ما هیچ کدام از آن‌ها نیستیم، اما آن‌ها هر دو در وجود ما هستند.

سرکوب تنبلی مؤثر نیست

قسمت اعظم سعی و تلاش ما در جهت رشد شخصی و نظم دادن به خود برای در بند کردن بخش تنبل وجودمان است. ما او را مورد تنفر، انتقاد و حمله قرار داده و وی را محکوم می‌کنیم. اگرچه این رویکرد تنها به قوی‌تر شدن تنبلی می‌انجامد.

در انتها این نیروی ناخودآگاه پیروز می‌گردد. مریض می‌شویم. یک بیماری به وجود می‌آید. یک درد حاد، مزمن در جایی از بدن ما شکل می‌گیرد. اگر از خدای تنبلی بگریزی او بلایش را نازل می‌کند.

تنبلی چگونه به وجود می‌آید

ما به عنوان یک کودک مسئولیتی نداشتیم. اگر خیلی کودک باهوشی هم بودیم کلی پرسش و تحقیق کنجکاوانه و بهت‌آور درباره‌ی دنیا داشتیم. یا اگر تنها می‌ماندیم شاید وارد یک وضعیت ساکت و شبه – ذن می‌شدیم که در جذب لحظه شده است.

با این حال محیط به سرعت به ذهن ما شکل می‌دهد. والدین‌مان مسئولیت خودشان و ما را بر عهده داشتند. به عنوان یک فرد بالغ این مسئله تبدیل به باری بر دوش آن‌ها نمی‌شود؛ چون در چرخه زندگی خود برای این مرحله آماده شده‌اند. با این حال بر اساس روانشناسی رشد، تعداد افراد کمی به بلوغ می‌رسند – و تقریباً هیچ کسی تا دهه‌ی سوم و چهارم زندگی در حالی که فرزند خود را بزرگ می‌کند، واقعاً بالغ نمی‌شود.

درون والدین ما نجوایی از والدین خودشان به گوش می‎‌رسد که می‌گویند “چه نشسته‌ای! برو کاری بکن”. بعضی از ما این جمله را از والدین خود شنیده‌ایم در حالی که بقیه این پیغام را در ناخودآگاه خود جذب کرده‌اند.

قضاوت تنبلی را به وجود می‌آورد. تقریباً همیشه این ابتدا از والدین و سپس از طریق معلمان به ما القا شده است. اکثر ما مدرسه را دوست نداریم و از تکالیفمان نیز خوشمان نمی‌آید. اصلاً چرا باید خوشمان بیاید؟ نظام آموزشی ما آموزش را به یک عادت خسته کننده تبدیل کرده است (که یکی از راه‌های نابودی خلاقیت در کودکان می‌باشد.)

عدم مشارکت ما در نحوه‌ی آموزش منجر به پدید آمدن تنبلی شده است. به علاوه این که تلویزیون و بازی‌های ویدئویی هم بوده است. دیدن، شنیدن و حرکت مغز ما را تحریک کرده و بر توجه ما غالب می‌شود. بازی تمام است.

محیط ما در دوران کودکی تنبلی را در وجود ما می‌کارد و اکثر ما بقیه‌ی عمرمان با آن می‌جنگیم، از آن فرار می‌کنیم یا در نهایت تسلیم می‌شویم.

هشت چهره‌ی تنبلی

تنبلی مثل تعلل یک نشانه است، نه علت. پیش از بررسی راه‌های غلبه بر تنبلی درک علل مختلف تنبلی کمک‌کننده است.

چیزی که تنبلی را بسیار فراگیر می‌سازد حالت‌های فراوان آن است:

  1. سردرگمی: “نمی‌دانم چه کار بکنم.”
  2. ترس عصبی: “نمی‌توانم، همین.”
  3. افکار ثابت: “می‌ترسم شکست بخورم یا احمق به نظر برسم.”
  4. انرژی نداشتن: “بیش از حد خسته ام. انرژی لازم را ندارم.”
  5. بی‌تفاوتی: “به هیچ چیزی اهمیت نمی‌دهم، همین.”
  6. پشیمانی: “این کارها از سن من گذشته است. خیلی دیر است.”
  7. هویت: “من یک آدم تنبل است. قضیه فقط این است”
  8. شرم: “نباید اینقدر تنبل باشم.”

آیا این صداها به گوشتان آشنا می‌آید؟ شنیدن این صداها یا الگوهای فکری و پذیرش آن‌ها بدون قضاوت یا انتقاد اهمیت دارد.

در پس هر صدایی پیامی نهفته است. این تمایلات حامل اطلاعات و نه چیز دیگری هستند. بیاید به هر یک از الگوهای فکری توجه کرده و راه‌های رسیدگی به آن‌ها را پیدا کنیم.

سردرگمی: “نمی‌دانم چه کار بکنم.”

این صدا شاید گوینده‌ی حقیقت باشد. بخشی از شما که این صوت از او می‌آید واقعاً نمی‌دانم چه کار بکند. با شنیدن این ندا شروع به یافتن مرکز خود بکنید.

به دنیای سردرگمی خوش آمدید. این‌ها می‌گذرد و همه چیز روشن خواهد شد. همچنین می‌توانید از راهنمای درون خود دیدگاه‌های بیشتری طلب کنید.

ترس عصبی: “نمی‌توانم، همین.”

ترس واقعی پاسخ ستیز یا گریز را برمی‌انگیزد اما تنبلی اغلب ناشی از ترس عصبی است. به جای ستیز بر سر چیزی که می‌خواهیم یا فرار برای مبارزه در روزی دیگر، ترس عقده‌ای ما را به جمود می‌برد. انگار که توان تحرک را از ما گرفته‌اند.

برای غلبه بر ترس عصبی ترس خود را قبول کرده، اجازه‌ی احساس آن را بدهید و سپس اقدام کنید. همان طور که دیوید ریچو در چگونه یک فرد بالغ شویم می‌نویسد، “دست زدن به اقدام به دلیل ترس بزدلی است؛ اقدام همراه با ترس شجاعتی است که آن را نجات می‌دهد.”

برای غلبه بر ترس عصبی باید کاری را انجام دهیم که از آن می‌ترسیم.

افکار ثابت: “می‌ترسم شکست بخورم یا احمق به نظر برسم.”

افکار ثابت اصطلاح عامه‌پسندی در کتاب پر فروش “افکار ثابت: روانشناسی نوین موفقیت” کارول دویک روانشناس است.

افکار ثابت باعث می‌شوند فرد به این باور برسد که توانایی‌ها، استعدادها و هوش آن‌ها مادرزادی است. آن‌ها به دلیل این که می‌خواهند حتی بدون داشتن تجربه باهوش و با استعداد به نظر برسند، از دست زدن به تجربیات جدید می‌ترسند.

برخلاف این، کسانی که افکارشان رشد می‌کند می‌دانند که با مشقت می‌توانند توانایی‌ها، استعدادها و هوش خود را رشد دهند. اگر این ندای درونی را می‌شنوید افکار ثابت خود را تغییر دهید.

انرژی نداشتن: “بیش از حد خسته ام. انرژی لازم را ندارم.”

ما انرژی فوق العاده‌ای را صرف سرکوب بخش تنبل خود می‌کنیم. هر چقدر بیشتر از آن می‌گریزیم در ناخودآگاه ما قوی‌تر می‌شود.

در صورت احساس نداشتن انرژی، به جای تحریک خود با کافئین قبول کنید که خسته هستید. افراد موفق به طور ویژه‌ای می‌توانند فعالیت کمتر و چرت بیشتری داشته باشند. چشمان خود را ببندید. به نفس کشیدن خود دقت کنید. پذیرش عدم وجود انرژی بهترین راه برای فائق آمدن بر آن است.

همچنین می‌توانید روش‌های اکتساب انرژی مثل ورزش‌های ژان ژاونگ یا پایه‌ای را امتحان کنید. اگر این راه مؤثر نبود دوش آب سرد را امتحان کنید.

بی‌تفاوتی: “به هیچ چیزی اهمیت نمی‌دهم، همین.”

بی‌تفاوتی ندای افسردگی است. همه‌ی ما افسرده می‌شویم. به تجربه‌ی من به عنوان یک مربی، افراد موفق به ندرت متوجه افسردگی خود می‌شوند.

آن‌ها فقط “گاز می‌دهند”. افسردگی هم مثل تنبلی در صورت دیدن حریف در میدان مسابقه قوی‌تر می‌شود. افسردگی خاستگاه‌های بسیاری دارد. گاهی اوقات ما خودمان نیستیم و کارهایی را انجام می‌دهیم که هیچ علاقه‌ای به آن‌ها نداریم. در واقع بی‌علاقگی را با تنبلی اشتباه می‌گیریم.

اگر ندای درونی شما این است، یک منبع الهام شخصی پیدا کرده و ارزش‌های خودتان را بیابید.

پشیمانی: “این کارها از سن من گذشته است. خیلی دیر است.”

پشیمانی جزوی از فرآیند بزرگ شدن است. وقتی اجازه‌ی سوگواری برای گذشته را به خودمان نمی‌دهیم پشیمانی ما را عقب نگه می‌دارد.

این نداها تنها باورهای ما هستند، نه حقیقت. این‌ها بهانه‌های ما برای شروع دوباره هستند. با شنیدن این ندای درونی حس فقدان را به آغوش گرفته و سپس برای همیشه رهایش کنید.

هویت: “من یک آدم تنبل است. قضیه فقط این است”

شنیدن این ندای درونی به معنای وقوع آدم‌ربایی است؛ تنبلی هویت ما را دزدیده است. وقتی متمرکز شویم می‌فهمیم که طبیعی هستیم. ما خودمان را نه تنبل و نه موفق تعریف می‌کنیم. ما همینی که هستیم، هستیم.

این ندای درونی را بپذیرید ولی از او بخواهید که کنار برود. این ما هستیم که تنبلی را بیان می‌کنیم، تنبلی هرگز ما را تعریف نمی‌کند.

شرم: “نباید اینقدر تنبل باشم.”

شرم حس دیگری در درون ماست که با تنبلی دست به یکی می‌کند. افکار و احساسات شرمساری به کنترل ما توسط تنبلی اطمینان می‌بخشند. شرم و خود – انتقادی رفتارهای ناخوشایند را سبب می‌شوند.

حس شفقت نسبت به خود باعث می‌شود تا مسئولیت‌ها را قبول کرده و رفتارهای جدیدی را برگزینیم. تنبلی بودن اشکالی ندارد. هیچ معنی خاصی ندارد. هر کسی یک بخش تنبل در درون خود دارد. شما تنها نیستید.

چگونه بر تنبلی غلبه کنیم

همه‌ی ما به خاطر تنبل بودن قضاوت شده‌ایم. اما هر کسی این کار را کرده تنبلی خود را انکار نموده و آن را به سوی ما اشاعه داده است.

در جریان اتفاقات نبودیم اما به خاطر تنبلی مان احساس شرم و گناه داشتیم. اگر از این شرم و گناه آگاهیم می‌توانیم آن را حل کنیم. اگرچه اکثریت ما فاقد هوش عاطفی لازم برای دسته‌بندی احساسات خود هستیم.

به جای آن ما همین کار را با بقیه می‌کنیم: خودمان را از بخش تنبل درون‌مان منفک دانسته و بقیه را به خاطر تنبل بودنشان قضاوت می‌کنیم. به جای مبارزه با بخش تنبل درونی خود آن را قبول کنید. با اون صحبت کنید تا به شناخت خوبی برسید.

تنبلی خوش آمدی، من دوست تو هستم. خواه ناخواه این بخش تنبلی جزوی از ما است. بهترین راه دوستی با آن است و یا این که حداقل با آن کاری نداشته باشیم.

از کجا می‌توان فهمید که با تنبلی خود دوست شده‌اید؟ با سر کار آمدن بخش تنبل زیاد به خودتان سخت نمی‌گیرید. همچنین دیگران را به خاطر تسخیر شدنشان توسط تنبلی مورد انتقاد قرار نمی‌دهید. به جای آن شفقت به خرج داده و جدال درونی آن‌ها را درک می‌کنیم.

به جای شرم، گناه و انتقاد از خود یا دیگران به خاطر تنبل بودن، می‌توانیم پذیرش و شقفت نسبت خود را تقویت کنیم. مطالعات نشان می‌دهند که داشتن حس شفقت نسبت به خود در مقایسه با انتقاد بیشتر با مسئولیت‌پذیری شخصی ارتباط دارد.

اما آیا در این صورت تنبلی پیروز نمی‌شود؟

ترس از پیروز شدن تنبلی افرادی را که به دنبال موفقیت هستند وادار به جدال می‌کند. و با این که بعضی افراد با اراده‌ای قوی در مقابل تنبل درون خود ظاهر می‌شوند، اما در اکثر مردم تنبلی از پیش بازی را برده است.

به همین دلیل است که عادات، قدرت اراده و انگیزه عناوین محبوبی در حلقه‌های روانشناسی و رشد فردی هستند. خود – انتقادی منجر به بروز رفتارهای ضعیفی می‌شود. کریستین نف روانشناس در نیویورک تایمز توضیح می‎‌دهد:

“بزرگ‌ترین دلیلی که مردم نسبت به خودشان شفقت نمی‌ورزند این است که فکر می‌کنند ممکن است زیادی به خودشان آسان بگیرند. به اعتقاد آن‌ها خود – انتقادی چیزی است که آن‌ها را در صف نگه می‌دارد. اکثر مردم به اشتباه برداشت کرده‌اند، چون فرهنگ به آن‌ها می‌گوید که راه درست سخت گرفتن بر خویشتن است.”

خود – مهرورزی و نه خود – انتقادی الهام‌بخش رشد در جهت مثبت است.

در نهایت هم تنبلی و هم ما فوق نائل شدن علائم عدم تعادل ذهنی هستند. منشأ این ناهماهنگی در سرکوب احساسات و رفتارهای شرطی ما نهفته است. بودن در هیچ یک از دو سر طیف به معنای رهبری خویشتن یا رسیدن به بلوغ نمی‌باشد. به عنوان یک فرد بالغ ما می‌توانیم محدودیت‌ها را بپذیریم و با خودمان مهربان باشیم. وظیفه‌ی ما به تعادل رساندن این نیروهای متضاد است.

چگونه تنبل باشیم

یکی از دلایلی که در جدال با تنبلی هستیم این است که هرگز به خودمان اجازه نداده‌ایم 100 درصد تنبل باشیم.

تنبلی وقتی مقاومت ببیند جا خشک می‌کند. حتی با پذیرش آن، در صورت آگاه نبودن از شرم یا گناه، بخشی از ما مقاومت کرده و تنبلی‌مان را قضاوت می‌کند. به همین خاطر است که تنبلی هیچ گاه دمش را روی کولش نمی‌گذارد تا برود.

کسانی که واقعاً تنبل هستند نباید عضلات خود را سفت کنند، چون سفت کردن به نوعی تقلا کردن است و تنبل‌ها با تقلا کردن میانه‌ی خوبی ندارند. تنبل‌ها نباید سطحی نفس بکشند (از قفسه سینه) چون این هم یکی از علائم سفت کردن می‌باشد. در مقابل تنبل درون خود شل کنید تا بتوانید از شکم نفس عمیق بکشید. (به نظر من نوزادان نیز “تنبل” هستند.)

بخش تنبل خود را به آغوش کشیده و استراحت عمیق را احتمالاً برای اولین بار تجربه کنید. بدنتان از شما قدردانی خواهد کرد. ما می‌توانیم با استفاده از بخش تنبل خود عمیقاً شل کنیم. در صورت انجام چنین کاری کمتر احساس عصبی خواهیم داشت (اضطراب، افسردگی و کج‌خلقی).

لازم نیست خود را با غذا، تلویزیون، اینترنت و غیره تسکین ببخشیم. (دلایلی که باعث می‌شوند بیشتر ما با کنترل انگیزش در جدال باشیم).

قدرت علافی

همچنین تمایز قائل شدن بین علافی و اجتناب از مسئولیت مهم است. فرهنگ ما می‌گوید که علافی به معنای انجام ندادن هیچ کاری کاهی است. اما آیا این چنین است؟

وقتی در دهه 1950 مراقبه (مدیتیشن) به فرهنگ آمریکایی معرفی گردید، اکثر روانشناسان اعتقاد داشتند که این کار به شکلی فرار از واقعیت است. اکنون با مدد علوم اعصاب خلاف آن ثابت شده است. تمرینات حضور ذهن راه‌حلی برای عقده‌ی مشغله‌ی ماست.

وقتی کاری انجام نمی‌دهیم در واقع خود و محیط پیرامون مان را نظاره‌گر هستیم. همه چیز را متفاوت می‌نگریم. تجربه‌ی عمیق حواس و عواطف بر تار و پود و ابعاد زندگی ما می‌افزاید.

قطعاً چیزی برای نشان دادن به این تجربیات نداریم اما “کامیابی” تنها برای بخشی از وجود ما (کامروای درون) مهم است و این بخش نیست که ما را تعریف می‌کند.

سخن پایانی درباره چگونه بر تنبلی غلبه کنیم

به جای تلاش برای بیشتر کار کردن یا بیشتر بودن، پذیرش خود را به عنوان چیزی که هستید در نظر بگیرید. من کشف کرده‌ام که گفتن این حرف اغلب راحت‌تر از عمل به آن است.

حملات به سنگر خودی منجر به تغییر معنادار یا موفقیت نمی‌شود. تنها یک نفس قوی‌تر با یک قلب بسته می‌سازد. برنامه‌ی رشد شخصی خود را به جای خود – انتقادی  بر اساس خود – مقبولیت تنظیم کنید. همه‌ی تفاوت‌ها از این جا ناشی می‌شود.

همان گونه که مرشد بودایی Pema Chodron توصیه می‌کند، “از همان جایی که هستید شروع کنید.”

اگه از این مطلب خوشت اومد میتونی توی شبکه های اجتماعی به اشتراک بذاری
Facebook
Twitter
LinkedIn
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.