محتوای مقاله ی احساس درونگرا (Fi)
جهت مطالعه این مقاله نیاز به 4 دقیقه دارید

ارزیابی اثرات شخصی

طبیعی است که ما دوست داریم امور را شخصا انجام ندهیم،  پشت میز ریاست بنشینیم و دستوارت لازم را صادر کنیم. در واقع در طبیعت ما عملکردی وجود دارد که وظیفه هماهنگی و انجام چنین اموری را بر عهده میگیرد. نقش احساس درونگرا (Fi) ارزیابی شرایط و تعیین چگونگی اثر گذاری آنها بر شخص است. ما به وسیله فی میتوانیم امور را ارزیابی و تصمیمات بهتری اتخاذ کنیم.

افرادی که میتوانند به خوبی احساسات خود را بشناسند و تاثیرات آنرا بر خود و شرایط موجود ارزیابی کنند به خوبی میتوانند خود را در موقعیت دیگران قرار دهند، تاثیر حوادث را درک و با آنها همدردی کنند.  در طول سالها مشاهده و ارزیابی تأثیرات به این نتیجه رسیدیم که این عملکرد(Fi) ارزش های درونی ما که بر اساس آنها زندگی میکنیم را توسعه میدهد. در واقع میتوان آنرا قطب نمای اخلاقی انسان نامید.

احساس درونگرا (Fi) عملکردی درون گرا است و احساسات را ارزیابی میکند. در نتیجه شخصی و درونی است به همین خاطر به اشتراک گذاری آن با دیگران بر خلاف عملکرد های برونگرا سخت میباشد. فی شما را به هنگام عبور از خط قرمز ها مطلع میسازد که اصطلاحا آنرا وجدان مینامیم. مهمترین وظیفه آن کمک به شما در راستای زندگی بر اساس باورهایتان است.

زمانی که مسائل به کمک کردن به دیگران و تبدیل جهان به مکانی بهتر مرتبط است، احساس درونگرا به منبعی برای هدف و رسالت شما تبدیل میشود. به یاد داشته باشید که فی فردی و مبتنی بر تجربیات شخصی است. بنابراین چیزی که برای شما کاملا درست است لزوما برای برای همه صحیح نیست. این موضوع میتواند بدان معنا باشد که هر چه تجربیات بیشتری کسب کنید بیشتر متوجه خواهید شد که نیاز دارید ارزش های شخصیتان را کامل تر کنید.

افرادی با عملکرد بالای فی بسیار حساس و ایده آل گرا هستند. آنها بی عدالتی های دنیا را جوری احساس میکنند که گویی برای خودشان اتفاق افتاده است. آنها غالبا یک هدف را برای جنگیدن انتخاب میکنند و معمولا بدون حاشیه و سر و صدا به دیگران کمک میکنند.

برای رعایت کردن تعادل ضروری است که شخص فی مهارت جدا سازی احساسات خود را از دیگران تقویت کند. آنها به راحتی خود را جای دیگران قرار می‌دهند و می‌توانند احساسات آنها را درک کنند. آنها به هر کجا که قدم می گذارند و در هر جمعی که می نشینند حال و هوای آنجا را به خود می گیرند. در واقع می‌توان گفت که آنها به طور مداوم مورد تهاجم احساسات قرار می‌گیرند و مغلوب آن میشوند. توصیه‌ ما به افراد فی این است که در مواجه با محیط ها و اتفاقات مختلف به خود فضا و مکان دهند و از خود بپرسند که مگر این اتفاق برای من افتاده است؟ سپس بر اساس اهمیت موضوع  و اتفاق مورد نظر تحت تاثیر قرار بگیرند.

در احساس درونگرا درک عواطف و همدردی با دیگران بسیار اهمیت دارد اما نباید این مسئله از حد تعادل خارج شود و تمام و کمال خود را در جای دیگران قرار دهیم. این بدان معناست که نباید متاثر از اتفاقاتی قرار گرفت که در واقع اتفاق نیفتاده اند. به عبارت دیگر باید از خود پرسید که آیا مطمئن هستید که چنین شرایطی اتفاق افتاده است آیا شخص مورد نظر به چه اندازه متاثر از این اتفاق است یا حدس و گمان شما در درک اتفاقات صحیح است؟ هنگامی که پای احساسات به میان کشیده می شود درک چنین منطقی ممکن است سخت باشد اما به شما کمک خواهد کرد که از خود بپرسید اگر چنین اتفاقی برای من می افتاد چگونه تحت تاثیر قرار می گرفتم؟ در چنین شرایطی می توانید یک نفس عمیق بکشید و با واقعیت موضوع بهتر مواجه شوید.

افرادی که عملکرد ضعیفی را در مبحث احساس درون گرا از خود نشان می دهند معمولاً عادت ندارند که تاثیرات حوادث را بر خود و دیگران ارزیابی کنند. چنین رفتاری ممکن است منجر به آسیب رساندن به خود و حتی دیگران شود. عواطف ما با نادیده گرفتن از بین نمی روند. آنها بسیار شبیه به حس لامسه هستند و بازخورد آنها حاصل از  تعامل ما با محیط است. این اتفاق را می‌توان به نزدیک شدن به شعله های آتش توصیف کرد چرا که با نزدیک شدن بیش از حد به آن احساس درد ما را عقب خواهد کشید. در واقع عواطف نیز در مواجهه با افراد و یا شرایط خطرناک به ما هشدار می دهد.

لازم به ذکر است که با نادیده گرفتن احساسات شدت آنها برای جلب توجه شما بیشتر خواهد شد. اگر آنها در جلب توجه شما ناموفق بمانند به جبر متوسل می شوند و تاثیر خود را با اختلال در فعالیت قسمت های مختلف بدن نشان می دهند. برای مثال بغض می کنید و نمی توانید سخن بگویید، ضعف می کنید و تمایلی به حرکت ندارید، هنگام مضطرب شدن در فعالیت روده‌هایتان اختلال ایجاد می شود و بسیار احساس بی قرار می کنید و یا به هنگام درگیری با مشغله های ذهنی شانه هایتان را مرتباً تکان می دهید (بررسی و مشاهده فعالیت های بدنی می تواند سرنخ‌ هایی از عواطف شما را به همراه داشته باشد). شما نباید اجازه دهید که چنین شرایطی ادامه پیدا کند در غیر این صورت روز به‌ روز بدتر می‌شود و در نهایت ممکن است منجر به یک بیماری روانی یا حتی کشنده تبدیل شود (توجه داشته باشید که من چنین اختلالاتی را به طور حتم علائم یک بیماری روانی نمی‌دانم اما در مواردی ممکن است باشند).

بسیار منطقی تر است که وجود احساسات را نادیده نگیریم و آگاه باشیم که عملکردی برای شناخت، ارزیابی و تصمیم گیری حول آنها وجود دارد. حتی اگر منطق گرا ترین فرد جهان باشید احساسات شما نیاز به توجه دارند. گاهی اوقات تنها نام بردن و ابراز آنها کفایت می کند و باعث تسکین آنها می شود. اما در موارد دیگر ممکن است آنها حامل هشداری جدی باشند که در این صورت تا  زمانی که به آنها توجه نکنید آرام نخواهند گرفت.

ما به عنوان یک جامعه متمدن یاد گرفته ایم که در طی روز برای سلامتی دندان هایمان حداقل یک یا دو بار آنها را تمیز کنیم اگر به همین اندازه به احساساتمان نیز توجه کنیم و به سلامت آنها اهمیت دهیم زندگی بسیار بهتری را در پیش خواهیم داشت.

 

اگه از این مطلب خوشت اومد میتونی توی شبکه های اجتماعی به اشتراک بذاری
Facebook
Twitter
LinkedIn
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.